زمزمههای اضطراب و تنهایی در دل سکوت نوجوان
زمزمههای اضطراب و تنهایی در دل سکوت نوجوان
چه چیزی نوجوانان را وادار میکند سکوت را به جای بیانِ آشفتگی برگزینند؟
مادر رادین میگفت: «پسرم همیشه آرامه و اهل داد و بیداد نیست، توی جمع هم ساکته. ولی نمیدونم چرا شبها بیخوابه، ناخنهاشو میجوه و مدام دلدرد میگیره. هرچی هم ازش میپرسم چی شده، میگه هیچی.» این جملهها شاید برای شما هم آشنا باشد. نوجوانی که ظاهری آرام دارد، اما بدنش حرفهای زیادی برای گفتن دارد. حرفهایی که به زبان نمیآیند، ولی در خوابگریزی، دردهای گنگ و سکوتهای طولانی خود را نشان میدهند.
نوجوانانی هستند که اضطرابشان را نه با گریه و عصبانیت، بلکه با لبخندهای کمرنگ و انزوا نشان میدهند. این نوجوانان، بیشتر اوقات بهجای آنکه بگویند چه در دلشان میگذرد، سعی میکنند همه چیز را «عادی» نشان دهند. اما آیا این سکوت، واقعا نشانه آرامش است؟
برخی نوجوانان، بهویژه آنهایی که تجربههای درونی نادیده گرفته شده یا فهم نشده دارند، ممکن است روشهایی برای پنهان کردن احساسات خود بسازند. آنها میآموزند که اگر احساساتشان دیده نشود، پس بهتر است آن را در خود نگه دارند، تا مبادا رابطهای لطمه ببیند یا خودشان قضاوت شوند.
چرا نوجوانان اضطرابشان را پنهان میکنند؟
شاید شما هم زمانی را به یاد بیاورید که نوجوان بودید و از گفتن برخی احساساتتان میترسیدید. ترس از اینکه کسی نفهمد، یا بدتر، مسخرهتان کند. نوجوان امروز هم در دل همان تنشهاست؛ فقط زبانش متفاوت شده است. او ممکن است نگران باشد که اگر اضطرابش را بیان کند، واکنش تند یا بیتوجهی ببیند. برای همین، انتخاب میکند که در ظاهر «بیتفاوت» یا «کنترل شده» باشد.
گاهی نوجوانان نمیدانند دقیقا چه احساسی دارند؛ فقط میدانند که درونشان آرام نیست. آنها نهتنها کلمههای لازم برای بیان احساس را ندارند، بلکه خودآگاهشان هم هنوز توان نامگذاری دقیق بر هیجانات ندارد. در نتیجه، بهجای صحبتکردن، نشانههایی بدنی، رفتاری یا سکوتهای طولانی از خود نشان میدهند.
در برخی موارد، نوجوانان اضطراب را پشت تصویرهایی از «معمولی بودن» پنهان میکنند. آنها ممکن است در مدرسه موفق باشند، با اطرافیان مؤدب برخورد کنند و کمتر دردسرساز شوند. اما در عمیقترین لایههای وجودشان، ترسی بینام، تردیدی پایدار یا تنهایی عمیق جریان دارد.
وقتی نشانهها دیده نمیشوند
مادر کیانا میگفت: «همه میگن دخترم خیلی باادبه؛ هیچوقت صداشو بالا نمیبره. اما بعضی شبها، توی خواب، فریاد میزنه یا میلرزه. صبح که بیدار میشه، چیزی یادش نمیاد. این منو بیشتر میترسونه تا وقتی بگه از چیزی ناراحته.»
وقتی اضطراب از مسیرهای مستقیم بروز پیدا نمیکند، مسیرهای غیرمستقیم فعال میشوند. بدن، حافظه، رفتارهای جزئی و حتی واکنش به موقعیتهای روزمره میتوانند آیینهای از تنشهای درونی باشند. نوجوانی که هنگام رفتن به مدرسه دلدرد میگیرد، یا هر بار قرار است درباره خودش صحبت کند، زبانش بند میآید، در حال بیان چیزهاییست که نمیتواند با کلمات بگوید.
نوجوان در جلسات همراهی، فقط با سر پاسخ میدهد یا نگاهش را میدزدد. اما اگر این فضا، امن و بدون قضاوت باشد، کمکم راهی باز میشود؛ شاید ابتدا با یک جمله کوتاه: «نمیدونم چرا، ولی بعضی وقتها دلم میخواد فقط برم یهجا و ناپدید بشم.» این جمله ممکن است اولین پل باشد میان سکوت و بیان.
تا حالا احساس کردهاید فرزندتان چیزی را پنهان میکند، اما نمیدانید از کجا باید شروع کنید؟ شاید این شروع، با دیدن نشانههای نامرئی اضطراب باشد؛ نشانههایی که نه در فریادها، بلکه در زمزمههای تن و نگاه و حتی خندههای بیدلیل پنهان شدهاند.
نوجوانی که اضطراب درونی دارد، لزوما درگیر بحران نیست؛ اما اگر نادیده گرفته شود، این اضطراب میتواند به مرور او را از خودش دور کند. راه فهم این اضطراب، نه فشار برای حرف زدن، بلکه ساختن فضایی برای دیدهشدن است؛ فضایی که در آن، نوجوان احساس کند حتی سکوتش هم شنیده میشود.
اضطراب پنهان، زبان مخصوص خودش را دارد
پدر پارسا تعریف میکرد: «هر وقت ازش میپرسم حالت خوبه؟ میگه آره، ولی وقتی تنهاست، میبینم یهجوری توی فکره… گاهی هم شبها تا دیروقت بیداره و فقط سقف رو نگاه میکنه. انگار یه چیزی هست که نمیخواد یا نمیتونه بگه.»
نوجوانی که در ظاهر مشکلی ندارد، اما ناگهان با بیحوصلگی، بیخوابی یا حتی افت تحصیلی مواجه میشود، ممکن است درگیر اضطرابی باشد که هنوز خودش هم آن را نمیشناسد. این اضطراب، مثل آبی است که آرامآرام زیر سطح جاریست، اما گاهی ناگهان به سطح میآید و همهچیز را دگرگون میکند.
وقتی فضا امن باشد، نوجوانان میتوانند از زیر لایههای سکوتشان، جملاتی بگویند که شاید ساده باشند، اما حامل بار هیجانی بزرگی هستند. مثل این جمله: «بعضی وقتها انقدر فکرم شلوغه که نمیدونم از چی ناراحتم، فقط هست.»
چنین جملههایی نشان میدهند که اضطراب همیشه کلمهمند و شفاف نیست. گاهی یک نگاه گمشده، یک خستگی بیدلیل یا حتی لجبازیهای بیمقدمه، نشانههایی از دنیایی درونیاند که نوجوان هنوز به آن دسترسی کامل ندارد. شما بهعنوان والد یا مراقب، میتوانید شنوندهی این زبان بیزبان باشید.
چطور کنار این اضطراب پنهان بمانیم؟
شاید اولین گام، این باشد که نیاز نداشته باشیم نوجوان «حرف بزند»، بلکه یاد بگیریم «کنارش بمانیم». وقتی نوجوانی نمیتواند احساسش را بیان کند، فشار برای توضیح ممکن است او را بیشتر عقب براند. اما اگر بداند که حتی در سکوتش، کسی هست که کنارش مانده، آرامآرام ممکن است بخواهد در را باز کند.
برخی نوجوانان، وقتی احساس کنند کسی بدون قضاوت کنجکاو آنهاست، نه از سر کنجکاوی مچگیری، بلکه از روی توجه واقعی، بیشتر مایل میشوند از آنچه در درون دارند صحبت کنند. این کنجکاوی، نباید پر از سوال باشد؛ بلکه باید بیشتر از نگاه و بودن تشکیل شده باشد.
آیا تا به حال با نوجوانتان فقط نشستهاید، بدون اینکه چیزی بپرسید؟ گاهی همین «باهم بودن»، بدون کلمات، خودش پلی میشود برای بعدترهایی که کلمات پیدا میشوند. مهم این است که نوجوان بداند شما منتظرش هستید، اما نه برای اعتراف، بلکه برای همراهی.
گاهی لازم است قبول کنیم که اضطراب بخشی از تجربه انسانی نوجوان است. اینکه او نگران آینده باشد، از روابطش بترسد یا درباره خودش شک داشته باشد، طبیعیست. اما چیزی که تعیینکننده است، این است که آیا او با این اضطراب تنهاست یا کسی هست که آن را با او تجربه کند؟
چشمهایی که میبینند، حتی بدون سوال
در یکی از روایتهای کتاب، نوجوانی تعریف میکند که در یک جلسه، وقتی فقط سکوت کرده، بزرگتر مقابلش نه سوالی پرسیده، نه توضیحی خواسته؛ فقط گفته: «میدونم نمیخوای الان حرف بزنی. فقط خواستم بگم من اینجام.» و همین جمله، به گفته نوجوان، یکی از امنترین تجربههایش بوده است.
در شرایطی که نوجوان مضطرب است، گاهی خودش هم نمیداند چه کمکی میخواهد. اما بودنِ بدون قضاوت، پرسیدنِ بدون فشار و دیدنِ نشانههای غیرمستقیم، میتواند او را به این نتیجه برساند که این رابطه امن است. و در چنین فضاییست که نوجوان کمکم نهتنها احساسش را میفهمد، بلکه یاد میگیرد آن را به زبان بیاورد.
نوجوانها همیشه دنبال راهحل نیستند؛ گاهی فقط دنبال کسی هستند که ترسهای بینامشان را بیتفسیر بپذیرد. کسی که بگوید: «نگران بودن اشکالی نداره. اگر خواستی، میتونی دربارهش بگی. اگرم نه، بدون که من باهاتم.»
در پایان، شاید بهتر باشد به جای اینکه از نوجوانمان بپرسیم: «چی شده؟» از خودمان بپرسیم: «آیا من فضای امنی برای گفتن یا نگفتن ساختهام؟ آیا حاضرم اضطرابهای نادیدنی او را ببینم، حتی اگر بیان نشوند؟» اضطراب پنهان نوجوانان، دعوتی است برای «دیدن بدون دخالت»، برای «شنیدن بدون قضاوت»، و برای «بودن بدون انتظار». و شاید این، همان چیزی باشد که نوجوان در سکوتش، از ما میخواهد.
جمعبندی مقاله
نوجوانانی که اضطراب خود را پنهان میکنند، همیشه ساکت یا بینشانه نیستند؛ بلکه زبان خاص خود را برای بیان رنجهای درونی دارند. این زبان، گاه سکوت است، گاه خوابپریشی یا دردهای بدنی، و گاه حتی لبخندی که بوی تنهایی میدهد. نقش والد یا مراقب، نه فشار برای کشف این اضطراب، بلکه ساختن فضاییست که در آن، نوجوان احساس امنیت کند؛ چه برای گفتن، چه برای نَگَفتن. اگر بتوانیم به سکوت آنها گوش بدهیم و کنارشان بمانیم، شاید کمکم صدای درونیشان را بشنویم؛ حتی اگر هنوز به زبان نیامده باشد.
- ظاهر آرام نوجوان همیشه نشانه تعادل درونی نیست؛ اضطراب میتواند پشت سکوت پنهان شود.
- نوجوانان گاهی نمیدانند دقیقا چه احساسی دارند و توان نامگذاری هیجانها را ندارند.
- فضای امن، شنونده بودن بیقضاوت و همراهی بدون اجبار، راههایی برای نزدیک شدن به دنیای درونی نوجوان است.
- برخی نشانههای غیرمستقیم مانند بیخوابی، بیقراری یا دردهای جسمی میتوانند بازتاب اضطراب پنهان باشند.
- گاهی نوجوان فقط نیاز دارد که حضور ما را کنار خود احساس کند، حتی اگر چیزی نگوید یا نخواهد بگوید.
برای اندیشیدن بیشتر
آیا تا به حال پیش آمده که فرزندتان چیزی را از شما پنهان کرده باشد، نه از روی پنهانکاری، بلکه چون نمیدانسته چطور بیانش کند؟
وقتی نوجوانتان سکوت میکند یا واکنشی غیرمنتظره دارد، به احساس پشت آن فکر میکنید یا فقط به ظاهر رفتارش؟
چه فضایی در رابطهتان با فرزندتان ساختهاید که به او این پیام را بدهد: "میتوانی حرف بزنی... و اگر نخواستی هم، من کنارت هستم"؟
منبع مقاله
این مقاله از کتاب Dialogues with Children and Adolescents انتخاب شده است.
شما میتوانید دیدگاه خود را بصورت کاملا ناشناس و بدون درج اطلاعات شخصی خود ثبت نمایید.
حاصل جمع روبرو چند میشود؟