هیجانهای ماندگار در بدن کودک و پیامدهای آن
هیجانهای ماندگار در بدن کودک و پیامدهای پنهان آن
چطور هیجانهای ناتمام در بدن کودک باقی میمانند و رفتار او را تحت تأثیر قرار میدهند؟
شاید برای شما هم پیش آمده باشد که کودکتان پس از یک روز طولانی، در ظاهر آرام به نظر برسد اما انگار چیزی در بدن او ادامه دارد؛ بیقراری خفیف، تنشی در شانهها، یا حالتی که نشان میدهد هنوز چیزی درونش خاموش نشده است. گاهی پیش خودتان میگویید: «چیزی نگفت، اما انگار هنوز درگیر است.» بسیاری از کودکان، بهویژه در سالهای ابتدایی رشد، هیجانهایشان را نه با کلمات، بلکه با بدنشان حمل میکنند؛ هیجانهایی که اگر پاسخی هماهنگ دریافت نکنند، در بدن باقی میمانند.
در کتاب اشاره شده که کودکان بخش بزرگی از تجربههای هیجانی خود را در قالب واکنشهای غیرکلامی و بدنی تنظیم میکنند. اگر کودک در لحظههای نیاز، همزمان با مراقب هماهنگ نشود، بدن او الگوی دیگری برای انباشتن هیجان پیدا میکند؛ هیجانی که شاید بسیار کوچک آغاز شده باشد، اما به دلیل نبود پاسخ متناسب، در بدن تهنشین میشود و مسیر خودش را ادامه میدهد.
یکی از نمونههای مهم و واقعی کتاب، داستان «بانی» است؛ کودکی که والدینش در مواجهه با نیازهای هیجانی او، دچار اضطراب و تردید بودند. این تردید، پاسخ والد به گریهها یا درخواستهای بانی را ناهماهنگ میکرد. در نتیجه، بسیاری از لحظههایی که باید به او کمک میکردند تا هیجانش خاموش شود، نیمهکاره رها میشد. همین ناتمامماندنها باعث میشد هیجانها در بدنش باقی بمانند و او در موقعیتهای دیگر هم با تنش و اضطراب بدنی واکنش نشان دهد. این مثال بهخوبی نشان میدهد که چرا برخی هیجانها در کودکان «خاموش نمیشوند» و چگونه بدن، بار تجربههایی را حمل میکند که کلمات هنوز برای بیانشان شکل نگرفتهاند.
وقتی بدن بهجای کلمات حرف میزند
در زندگی روزمره، شما ممکن است این حالت را بارها دیده باشید. کودکی که بعد از یک گفتگوی ساده، بهظاهر بیتفاوت است اما در رفتارش چیزی موج میزند؛ شاید آرام راه برود اما دستهایش مشت شده باشد، یا در برابر کوچکترین صدا تکان بخورد. آیا تا حالا این نشانهها را دیدهاید؟ اینها همان زبان بدنی کودک هستند؛ جایی که هیجان خاموشنشده خودش را نشان میدهد.
کتاب توضیح میدهد که بخش مهمی از هیجانها در کودکان در قالب «دانستن ضمنی» شکل میگیرد؛ یعنی دانشی که هنوز وارد کلمات یا فکرهای خودآگاه نشده است. این دانستن ضمنی، هم در رابطه با والد ساخته میشود و هم در پاسخ به شیوهای که والد به بدن و حالات کودک توجه میکند. اگر این توجه ناهماهنگ یا ناپایدار باشد، بدن کودک پیامهای ناتمام زیادی حمل میکند؛ پیامهایی که خاموش نشدهاند چون دیده و پاسخ داده نشدهاند.
برای مثال، بانی در زمانهایی که نیاز به نزدیکشدن یا آرامسازی داشت، گاهی با مکث یا تردید والدین مواجه میشد. همین مکثهای کوچک باعث میشد تنش کوتاهمدت او طولانی شود. هیجان بهجای آنکه در حضور مراقبی هماهنگ آرام شود، در بدن او میماند و به شکل اضطراب، ناآرامی یا حالتهای بدنی دیگر ظاهر میشد. این تجربهها بهمرور تبدیل به الگوی بدنی میشوند؛ الگویی که کودک با آن به دنیا پاسخ میدهد، حتی وقتی نمیداند چرا.
بدن کودک چگونه هیجان را ذخیره میکند؟
کتاب توضیح میدهد که کودک تجربهها را در ابتدا در قالب بدن ذخیره میکند؛ مثل زمانهایی که در آغوش گرفته میشود، یا وقتی مراقب با او هماهنگ است و حالاتش را میبیند. کودک با این تجربهها یاد میگیرد که هیجان چگونه بالا میرود و چگونه پایین میآید. اما اگر پاسخ والد ناپایدار یا پراضطراب باشد، کودک یاد میگیرد که بخشی از مسیر پایینآمدن هیجان را خودش و در سکوت بدنی طی کند؛ مسیری که به جای خاموششدن، در بدن میماند.
برای همین است که برخی کودکان در ظاهر آراماند، اما در عمق بدنشان چیزی ادامه دارد؛ تنشی که شاید حتی خودشان هم ندانند از کجا آمده است. آیا شما هم کودکانی را دیدهاید که در لحظه عصبی نیستند، اما بدنشان هنوز واکنشهای قبلی را حمل میکند؟ این همان ادامهیافتن هیجان در بدن است.
در مثال بانی، زمانی که در خانه احساس ناتوانی یا بیپاسخی میکرد، بدنش زودتر از کلمات واکنش نشان میداد. اما وقتی با اعضای دیگر خانواده یا معلمانی روبهرو میشد که با او هماهنگتر بودند، بدنش آرامتر میشد. این نشان میدهد که بدن کودک چقدر نسبت به کیفیت رابطه حساس است و چگونه هر نوع پیوند یا ناپیوستگی، مسیر خاموششدن یا باقیماندن هیجان را تعیین میکند.
پس شاید لازم باشد هر بار که کودکتان واکنشی کوچک نشان میدهد، به این فکر کنید که آیا این یک «هیجان فعلی» است یا «هیجان باقیمانده»؟ بسیاری از والدین تصور میکنند کودکشان آرام است، اما بدن کودک قصهای دیگر تعریف میکند؛ قصهای از نیازهایی که دیده نشدهاند یا هیجانهایی که نیمهکاره باقی ماندهاند.
وقتی هیجان خاموش نمیشود، رابطه چه نقشی دارد؟
گاهی والدین از خودشان میپرسند: «چطور ممکن است یک اتفاق کوچک اینقدر در بدن کودک بماند؟» پاسخ را باید در کیفیت ارتباط جستوجو کرد. کتاب توضیح میدهد که کودک برای تنظیم هیجان، ابتدا به «بدن و حضور» مراقب تکیه میکند. یعنی زمانی که هیجان بالا میرود، کودک با نگاهکردن به چهره والد، شنیدن ریتم صدای او، یا تجربه یک تماس آرام، مسیر پایینآمدن هیجان را پیدا میکند. اما اگر این هماهنگی برقرار نشود، بدن کودک مسیر دیگری میرود؛ مسیری که در آن هیجان خاموش نمیشود، بلکه در سطحی پنهان ذخیره میشود.
در داستان بانی، والدین او به دلیل اضطراب درونی خودشان، در لحظات حساس بهجای نزدیکشدن، مکث یا فاصله میگرفتند. این مکثهای کوچک اما مکرر، لحظههایی را میساخت که بانی بدون راهنمایی میماند. گریهاش کامل پاسخ داده نمیشد، یا شادیاش بهطور هماهنگ همراهی نمیشد. نتیجه چه بود؟ بخشی از مسیر تنظیم هیجان در بدن او «قطع» میشد و این قطعشدنهای کوچک، هیجانهای نیمهتمام را در بدنش باقی میگذاشت.
گاهی والد فکر میکند کودک زود آرام شده، اما بدن کودک هنوز درگیر است. شاید نشسته باشد و بازی کند، اما تنش در دستانش باقی مانده باشد. شاید لبخند بزند، اما شانههایش هنوز بالا باشد. شما هم احتمالاً این حالت را دیدهاید؛ زمانی که هیجان روی چهره خوابیده اما در بدن مانده است.
کتاب توضیح میدهد که این لحظهها فقط «واکنش فردی» نیستند، بلکه نتیجه نوعی تعامل ناهماهنگ هستند. کودک در این شرایط یاد میگیرد که بخشی از هیجانش را مستقیم بیان نکند، بلکه آن را در بدن حمل کند. این هیجانهای ذخیرهشده، بعدها در موقعیتهای مشابه، حتی بدون محرک واضح، دوباره فعال میشوند.
چرا بعضی هیجانها، سالها در بدن باقی میمانند؟
کتاب میگوید بسیاری از تجربههای اولیه کودک در حافظههای غیرکلامی ثبت میشوند؛ حافظههایی که بهجای کلمات، بر پایه تجربه و حس عمل میکنند. یعنی کودک نمیگوید «آن روز کسی به من پاسخ نداد»، بلکه بدنش آن تجربه را ذخیره میکند: ضربان تند قلب، تنش عضلانی، یا حالت عقبکشیدن. این تجربههای بدنی بعدها هم ادامه مییابند، حتی اگر کودک دلیلش را نداند. پ
برای همین است که برخی کودکان در موقعیتهایی که ظاهراً سادهاند، ناگهان بیقرار میشوند. شاید شما از بیرون چیزی نبینید، اما بدن کودک با یک نشانه کوچک، تجربهای قدیمی را دوباره فعال میکند. این فعالشدن، نه نشانه لجبازی است و نه ضعف؛ بلکه بازگشت همان هیجان خاموشنشدهای است که زمانی پناهی برایش ایجاد نشده بود.
در مثال بانی، وقتی او در محیطهایی قرار میگرفت که مردم با او هماهنگتر بودند، مانند حضور کنار خاله یا معلمی که به او توجه بدنی و هیجانی بیشتری میکرد، بدنش بهسرعت آرام میشد. این یعنی بدن کودک نهتنها هیجانها را ذخیره میکند، بلکه هماهنگی را هم ذخیره میکند. بدن یاد میگیرد در کنار چه کسی میتواند خاموش شود و در کنار چه کسی هیجانش باقی میماند.
نقش والد در خاموشکردن هیجانهای بدنی
بدن کودک زمانی بهتر تنظیم میشود که والد بتواند به نشانههای کوچک پاسخ دهد؛ نشانههایی که شاید در ابتدا بیمعنی به نظر برسند. گاهی فقط یک تغییر نگاه، یک مکث طولانی یا یک تنفس کوتاه، پیامهایی از هیجان ناتمام هستند. کودک این پیامها را بهصورت غیرکلامی میفرستد، چون بدنی که هنوز در حال رشد است، پیش از کلمات عمل میکند.
کتاب تأکید میکند که کودک برای ساختن مسیرهای تنظیم هیجان، نیازمند تجربههایی است که در آن مراقب نهفقط حضور دارد، بلکه قابلدسترس و هماهنگ است. یعنی نه فقط «ببیند»، بلکه «همراه شود». این همراهی همان چیزی است که هیجان را خاموش میکند. وقتی همراهی رخ نمیدهد، کودک بهجای تجربه آرامشدن، تجربه «تنها رها شدن با هیجان» را ذخیره میکند.
در داستان بانی، زمانی که والدینش نتوانستند به شکل کامل نیازهای بدنی و هیجانیاش را پاسخ دهند، او در موقعیتهایی که نیازمند کمک بود، سریع به حالت تنش میرفت. بدنش یاد گرفته بود که بهجای آرامشدن از طریق رابطه، خودش بهتنهایی مسیر دشوار تنظیم را طی کند. همین خودتنظیمی ناخواسته باعث میشد هیجانها در بدنش طولانیتر بمانند.
برای همین است که برخی کودکان در ظاهر «قوی» هستند، اما در عمق بدنشان نشانههایی از خستگی هیجانی دیده میشود؛ مثل اینکه کودک هنوز در حال حملکردن چیزی باشد. شاید شما هم این حالت را در فرزندتان دیده باشید؛ زمانی که میگویید «چیزی نیست»، اما میبینید بدن او هنوز داستان دیگری میگوید.
همه اینها نشان میدهد که رابطه، مهمترین ابزار برای خاموشکردن هیجانهای بدنی کودک است. این خاموششدن نه با نصیحت اتفاق میافتد و نه با پرسشهای پیدرپی؛ بلکه با حضور، توجه و هماهنگی در لحظه رخ میدهد؛ همان چیزی که کتاب بارها بر آن تأکید میکند.
جمعبندی مقاله
هیجانهایی که در بدن کودک خاموش نمیشوند، معمولاً نه حاصل ناتوانی کودک، بلکه نتیجه لحظههایی هستند که او در مسیر تنظیم هیجان تنها مانده است. کتاب نشان میدهد که بدن کودک پیش از آنکه ابزار زبان شکل بگیرد، بار هیجان را در قالب تجربههای غیرکلامی حمل میکند و برای آرامشدن نیازمند مراقبی هماهنگ و قابلدسترس است. هر بار که این هماهنگی شکل میگیرد، بدن کودک راهی تازه برای خاموشکردن هیجان پیدا میکند و هر بار که این هماهنگی برقرار نمیشود، بخشی از هیجان در بدن ذخیره میشود. درک این فرآیند به ما کمک میکند بفهمیم چرا برخی واکنشهای کوچک کودکان، معنایی بزرگتر دارند و چرا رابطه نزدیک و همراه، مهمترین ابزار برای آرامکردن دنیای درونی کودکان است.
- هیجانهای کودک ابتدا در بدن شکل میگیرند و بسیاری از آنها پیش از ورود به زبان باقی میمانند.
- کیفیت هماهنگی والد با حالات کودک نقش اصلی در خاموششدن یا باقیماندن هیجان دارد.
- عدم پاسخ هماهنگ میتواند هیجانهای ناتمام را در بدن کودک ذخیره کند.
- تجربههای اولیه تنظیم هیجان، مسیرهای بعدی واکنشهای بدنی کودک را تعیین میکنند.
- حضور آرام، توجه و همراهی والد بهترین ابزار برای کاهش هیجانهای باقیمانده در بدن کودک است.
برای اندیشیدن بیشتر
در کدام لحظههای روز دیدهاید که بدن فرزندتان چیز دیگری غیر از کلماتی که میگوید تعریف میکند؟
شاید بد نباشد یک روز را در ذهنتان مرور کنید و ببینید در کدام صحنهها حالت شانهها، دستها، نگاه یا تنفس فرزندتان با جملههایی که میگفت همخوان نبود. اگر همان لحظهها را روی یک نوار ویدئویی میدیدید، کدام تصویر بدنی توجه شما را بیشتر جلب میکرد و چه برداشتی از دنیای درونی او میکردید؟
وقتی کودک ظاهراً آرام است اما بدنش بیقرار، اگر بهجای نصیحتکردن، اول کنار هیجانِ بدنش بایستید، چه تغییری ممکن است رخ دهد؟
وقتی کودک میگوید «چیزی نیست» اما بدنش سفت و جمع شده، شاید اولین قدم این باشد که بهجای پرسیدن «چی شده؟» از خودتان بپرسید الان چهطور میتوانم با نفس، نگاه و فاصلهٔ بدنیام او را کمی نرمتر کنم. اگر چند لحظه سکوتِ همراه، یک تماس آرام یا فقط نشستن نزدیک او را امتحان کنید، فکر میکنید بدنش چه تغییری نشان میدهد؟
در روتینهای روزانه، مثل قبل از خواب یا بعد از مدرسه، چه فرصتهایی برای هماهنگشدن با او و آرامترشدن بدنش میتوانید پیدا کنید؟
میتوانید به ریزلحظههای روز فکر کنید؛ مثلا چند ثانیه قبل خواب، در راه مدرسه یا وقتی با هم میانوعده میخورید. اگر در همین موقعیتهای کوچک، فقط کمی سرعت را کم کنید، به بدن او نگاه کنید و واکنشتان را با ریتم او تنظیم کنید، حدس میزنید کدامیک از این لحظهها بیشتر به خاموششدن هیجانهای باقیمانده کمک میکند؟
منبع مقاله
این مقاله از کتاب Children and Adolescents: Integrating Intersubjectivity and Neuroscience انتخاب شده است.
شما میتوانید دیدگاه خود را بصورت کاملا ناشناس و بدون درج اطلاعات شخصی خود ثبت نمایید.
حاصل جمع روبرو چند میشود؟