ترمیم روان کودک با نیروی رابطه های گفتگومحور
ترمیم روان کودک با نیروی رابطه های گفتگومحور
چطور یک گفتگوی ساده و همدلانه میتواند زخمهای کهنه کودک را آرامتر کند؟
مادر آوا تعریف میکرد که چند روز پیش دخترش بعد از مدرسه، بیحال و گرفته به خانه برگشت. حتی لباسش را عوض نکرد و روی مبل افتاد. وقتی مادر با نگرانی پرسید «چی شده عزیزم؟»، آوا فقط گفت: «ولش کن، نمیخوام حرف بزنم». مادر مدتی کنارش نشست. نه برای نصیحت، نه برای پرسش. فقط بود. چند دقیقه بعد، آوا آرام گفت: «مامان… اگه دوستات بدون اینکه چیزی بگن، دیگه طرفت نیان، یعنی چی؟»
شاید برای شما هم پیش آمده باشد که فرزندتان در شرایطی قرار بگیرد که نتواند حرف دلش را مستقیما بزند، اما نوعی تمایل پنهان برای دیدهشدن و شنیدهشدن در او جریان داشته باشد. در چنین موقعیتهایی، «گفتوگو» چیزی فراتر از رد و بدلکردن کلمات است؛ گفتوگو میتواند فضای امنی باشد که روان آسیبدیده کودک یا نوجوان در آن، آرامآرام خود را بازسازی کند.
در کتابی که مبنای این مقاله است، تأکید میشود که گفتوگوهایی که به ترمیم روان کمک میکنند، بیشتر از آنکه به پاسخدادن یا راهحل دادن وابسته باشند، به «بودن»، «شنیدن»، و «پذیرفتن» نیاز دارند. وقتی کودک یا نوجوانی بتواند در حضور یک فرد قابل اعتماد، آنچه را در دل دارد، بیدفاع بیان کند، فرآیندی در او فعال میشود که به ترمیم هیجانی کمک میکند. این فرآیند همیشه پر از کلمه نیست؛ گاهی با یک مکث، گاهی با نگاه، و گاهی فقط با بودن در کنار هم اتفاق میافتد.
وقتی «پذیرفته شدن» از «حل مشکل» مهمتر است
پدر امیر، نوجوان ۱۵ ساله، میگفت: «پسرم یه شب اومد گفت بابا میخوام باهات حرف بزنم. گفتم باشه، شروع کن. ولی هر چی منتظر موندم، فقط گفت: “ولش کن، بیخیال…” بعدش رفتم توی فاز نصیحت. گفتم مشکلات رو باید گفت، نباید تو دلت نگه داری و اینا… ولی انگار دورتر شد. بعدا فهمیدم که بیشتر از راهحل، نیاز به شنیدن داشت.»
در بسیاری از مواقع، کودک یا نوجوان، قبل از اینکه به «پاسخ» نیاز داشته باشد، به «پذیرفته شدن» احساسش نیاز دارد. همین که احساس کند میتواند چیزی را که در دل دارد بدون ترس از قضاوت بیان کند، بخشی از بار روانیاش سبکتر میشود. اگر گفتوگوهایی که با او داریم، فضای امن و بدون تهدید ایجاد نکنند، حتی نیتهای خوب ما هم ممکن است نتیجه عکس بدهند.
آیا تا به حال احساس کردهاید که وقتی فقط کنار فرزندتان هستید، بدون اجبار به صحبت، او بیشتر مایل به گفتن میشود؟ این لحظهها نشان میدهند که گاهی گفتوگو از «گفتن» شروع نمیشود، بلکه از «بودن» آغاز میشود.
رابطههایی که درون کودک را بازتاب میدهند
در کتاب اشاره میشود که کودکان و نوجوانان، بخش زیادی از دنیای درونیشان را در رابطه با دیگران کشف میکنند. یعنی وقتی در حضور یک فرد همدل قرار میگیرند، آنچه درونشان در جریان است، به شکلی قابل لمس در میآید. مثل آینهای که نه فقط تصویر صورت، بلکه حالتهای نادیدنی دل را هم بازتاب میدهد. این «آینهبودن»، همیشه از مسیر گوش دادن عمیق و بیقضاوت میگذرد.
اگر کودک یا نوجوان احساس کند که شنیده میشود، حتی بدون آنکه چیزی به زبان بیاورد، آرامآرام به تجربهای جدید اعتماد میکند. تجربهای که در آن، احساساتش پذیرفته میشوند، نه تحلیل یا رد. اینجاست که ترمیم شروع میشود؛ نه با ابزارهای بیرونی، بلکه با فعال شدن ظرفیتهای درونی خودش.
برای مثال، دختری که بعد از طلاق والدینش، در ابتدا فقط پرخاشگر شده بود، وقتی در یک رابطه امن با مادرش قرار گرفت و اجازه یافت درباره خشمش حرف بزند، کمکم خودش به احساس غم پشت آن خشم رسید. گفتوگو، به او کمک کرد تا میان خودش و احساساتش، پلی برقرار کند؛ پلی که پایههایش بر «درک شدن» استوار بود، نه «درست شدن».
آیا گفتوگو فقط کلمه است؟
تا حالا فکر کردهاید وقتی کودکتان کنار شما مینشیند و چیزی نمیگوید، اما نگاهش دنبال نگاه شماست، آن لحظه چه گفتوگویی در جریان است؟ کتاب به این نکته اشاره میکند که بخش زیادی از ارتباطات ترمیمگرایانه، غیرکلامیاند. یعنی آنچه بین دو نفر اتفاق میافتد، فراتر از کلمات است. نگاه، تن صدا، طرز نشستن یا حتی سکوت، میتواند حامل معنا باشد.
به همین دلیل است که همیشه نیاز نیست دنبال واژههای درست بگردیم. گاهی فقط کافیست آرام بنشینیم، نگاه کنیم و بمانیم. کودک یا نوجوان در این فضا، احساس میکند که «حق دارد» چیزی را احساس کند، بدون اینکه مجبور باشد آن را توضیح دهد یا از آن دفاع کند.
در واقع، گفتوگوی ترمیمگر، یعنی باز کردن فضایی که در آن، فرد بدون ترس، بتواند خودش باشد. این فضا، نه با دستورالعملها و نصیحتها، بلکه با حضور انسانی و همدلانه ساخته میشود.
کودک نیاز دارد که احساساتش شنیده شوند، نه فقط مشکلاتش
مادر آرمان تعریف میکرد که وقتی پسرش، که ۹ سال دارد، عصبانی و ناراحت از مدرسه برمیگردد، فوراً میپرسد: «چی شده؟ کی اذیتت کرد؟ دعوا شد؟» اما هر بار آرمان فقط میگوید: «هیچی نشده!» و بعد به اتاقش میرود. مادر میگفت: «اول فکر میکردم داره چیزی رو پنهان میکنه، اما کمکم متوجه شدم شاید اون لحظه فقط نیاز داره که یکی حالتش رو ببینه، نه اینکه بازجویی بشه.»
این روایت ساده، یک اصل مهم در گفتوگوهای ترمیمگر را یادآوری میکند: گاهی کودک یا نوجوان، نیاز دارد احساساتش شنیده شوند، نه اینکه بلافاصله دنبال علتها و راهحلها بگردیم. وقتی والدین به جای همدلی، سریع به سراغ تحلیل یا اصلاح میروند، کودک ممکن است احساس کند که دردش دیده نمیشود.
کتاب تأکید میکند که بسیاری از تجربههای هیجانی در کودکان، از طریق رابطه شکل میگیرد و از طریق همان رابطه هم ترمیم میشود. گفتوگوهای امن، مثل نوعی بافت حمایتی هستند که درون کودک را نگه میدارند تا بتواند تجربههایش را بدون فروپاشی بازبینی کند.
پُلی به سمت خودآگاهی کودک
در یکی از بخشهای کتاب، مثالی مطرح شده که در آن نوجوانی ۱۴ ساله، بعد از مشاجره با دوستانش، تا چند روز در خانه بسته و گوشهگیر بود. اما پس از مدتی، در گفتوگویی بیفشار با پدرش، خودش به این جمله رسید: «شاید یه بخشی از این ناراحتیهام به خاطر احساس تنهایی توی جمعه…»
این نوع گفتوگوها، کمک میکنند کودک یا نوجوان، آنچه در درونش مبهم و مبهمتر است را لمسپذیر کند. نه به این معنا که فوراً به جواب برسد، بلکه به این معنا که جرقهای از خودآگاهی روشن شود. این جرقه، آغاز راهی است که در آن کودک خودش را در آیینه رابطه میبیند و احساس میکند که تنها نیست.
آیا تا به حال لحظهای بوده که فرزندتان در خلال یک گفتوگوی ساده، ناگهان به درک تازهای از احساسات خودش برسد؟ آن لحظهها معمولا حاصل فشار نیستند، بلکه نتیجه فضای امنیاند که در آن اجازه دادهایم خودِ کودک، کشف را آغاز کند.
وقتی سکوت، بخشی از گفتوگوست
یکی از پدرها میگفت: «پسرم وقتی ناراحته، هیچچیز نمیگه. اوایل فکر میکردم باید کاری کنم حرف بزنه. اما یه بار فقط کنارش نشستم. بعد از ۱۰ دقیقه، خودش گفت: بابا میدونی… من نمیدونم چرا انقدر زود عصبانی میشم. همین یه جمله، برام از صدتا صحبت مهمتر بود.»
کتاب به این موضوع میپردازد که سکوتهای کودک یا نوجوان، گاهی نه نشانه بستهشدن رابطه، بلکه مرحلهای از دروننگری هستند. اگر در این لحظات، والد یا مراقب بتواند «سکوت را هم بشنود»، یعنی آن را هم به رسمیت بشناسد، گفتوگو به شکل تازهای ادامه مییابد. بدون کلمات، اما پر از معنا.
این نوع همراهی در سکوت، برای کودک حس میآورد که «من حق دارم بدون توضیح، فقط احساس کنم». در چنین فضایی، ظرفیت او برای لمس احساسات خودش بیشتر میشود. بهجای انکار یا فرار، احساسات میتوانند حضور پیدا کنند و همین، گامی مهم در ترمیم است.
نوجوانی که با سوالهای مستقیم عقب میرود
الهه، مادر یک نوجوان ۱۶ ساله، تعریف میکرد: «دخترم وقتی از مدرسه میاد، اگر ناراحت باشه، فقط میگه خستم. من هم همیشه شروع میکردم: چی شده؟ با کی بحثت شد؟ نمره گرفتی؟… و اون هر بار بیشتر تو خودش میرفت. تا اینکه یه روز فقط گفتم: اگر خواستی بگی، من هستم. و بعد از یک ساعت، خودش اومد و شروع کرد به حرف زدن.»
در این مثال، قدرت «بدون فشار بودن» روشن میشود. سوالهای مستقیم، حتی اگر نیتشان خیر باشد، ممکن است برای کودک یا نوجوان مثل تهاجم باشند. درحالیکه اجازهدادن به زمان، و ابراز آمادگی بدون اجبار، گفتوگو را به یک تجربه امن تبدیل میکند.
این تجربه امن، جاییست که کودک احساس میکند نه باید برای توضیح احساساتش عجله کند، نه از بابت قضاوتشدن بترسد. این احساس، پایهای برای شکلگیری اعتماد هیجانی است؛ اعتمادی که در ترمیم روانی نقش اصلی دارد.
تا اینجا، فهمیدیم که گفتوگوهای ترمیمگر، فقط مربوط به محتوا نیستند؛ بلکه درباره فضا، حضور، و کیفیت رابطهاند. در بخش پایانی مقاله، این موارد را خلاصه میکنیم، چند پرسش تأملبرانگیز میپرسیم و منبع مقاله را نیز معرفی میکنیم.
جمعبندی مقاله
گفتوگوهایی که روان را ترمیم میکنند، الزاما پر از کلمه نیستند؛ گاهی با یک نگاه، گاهی با ماندن کنار کودک یا نوجوان، و گاهی با نپرسیدنهای سنجیده آغاز میشوند. آنچه ترمیم را ممکن میسازد، فضای امنیست که در آن احساسات پذیرفته میشوند. چنین فضاهایی، پایهای برای شکلگیری خودآگاهی، اعتماد و بازسازی درونیاند. وقتی کودک یا نوجوان بفهمد که لازم نیست برای شنیدهشدن، نقش بازی کند یا از احساساتش دفاع کند، میتواند آرامآرام خودش را در آینه رابطه ببیند و احساساتش را لمس کند. اینجاست که گفتوگو، به معنای واقعی کلمه، به پل ترمیم روان تبدیل میشود.
- گفتوگوهای ترمیمگر از بودن، نه فقط گفتن، آغاز میشوند.
- احساس شنیدهشدن، پیشنیاز گفتوگوی امن و مؤثر است.
- سکوت کودک یا نوجوان میتواند بخشی از روند گفتوگو باشد، نه مانع آن.
- پرسشهای بیموقع یا فشار برای توضیح، ممکن است رابطه را مختل کنند.
- ترمیم روان، در دل رابطهای اتفاق میافتد که احساسات را بدون قضاوت میپذیرد.
برای اندیشیدن بیشتر
آیا در رابطهتان با کودک یا نوجوانتان، فضایی برای شنیدن احساسات بدون تحلیل یا اصلاح وجود دارد؟
یک روزِ عادی را به یاد بیاور و ببین آیا در گفتگوهایت بیشتر توضیح میدهی یا بیشتر گوش میدهی. نشانههای فضای امن را بررسی کن؛ مکثها قطع نمیشوند، احساسها نامگذاری میشوند و عجله برای نتیجهگیری دیده نمیشود. اگر کودک پیش از دفاع از خودش، آزادانه احساسش را بیان میکند، ردّی از شنیدنِ بیقضاوت میبینی.
آخرین باری که فقط کنار فرزندتان ماندید بدون تلاش برای پاسخدادن، چه اتفاقی افتاد؟
همان موقعیت را مرور کن و فقط رفتارهای خودت را رصد کن نه رفتار کودک را. آیا بدن تو آرام بوده است، تماس چشمی نرم برقرار بوده است و پرسشهای پشتسرهم مطرح نشده است. ببین بعد از ماندنِ بیفشار، او حتی با یک جمله کوتاهتر بازتر شده است یا نه و این الگو را برای دفعه بعد تقویت کن.
چه تغییری در نوع حضور و گفتگویتان میتواند احساس امنیت بیشتری برای او فراهم کند؟
یک تغییر کوچک انتخاب کن که فوراً قابل اجرا باشد؛ مثلا از «چرا اینطور شد؟» به «اگر خواستی بگی، من هستم» جابهجا شو. سرعت گفتگو را کم کن، برچسبزدن را حذف کن و زمان پایان را به او بسپار. هر بار که این سه گام را تکرار کنی، احساس امنیت بیشتر میشود و رابطه عمیقتر شکل میگیرد.
منبع مقاله
این مقاله از کتاب Children and Adolescents: Integrating Intersubjectivity and Neuroscience انتخاب شده است.
شما میتوانید دیدگاه خود را بصورت کاملا ناشناس و بدون درج اطلاعات شخصی خود ثبت نمایید.
حاصل جمع روبرو چند میشود؟