روانشناسی مدیریت، کار و سازمان
در بخش روانشناسی کار و سازمان، با اتکا به یافتههای عصبروانکاوی، مطالعات دلبستگی و پژوهشهای معتبر، مقالات کوتاه علمی درباره فرهنگ سازمانی، تعامل تیمی، مدیریت تغییر و تنظیم هیجانی در محیط کار منتشر میکنیم.
بهرهوری در تیمها اغلب نه از منطق، بلکه از پویاییهای پنهان و نادیدهگرفتهشده تأثیر میگیرد. نقشهای ناهشیار و دفاعهای جمعی مسیر عملکرد را منحرف میکنند. این لایههای نادیده، راهی برای بازسازی است.
واکنش ما به اقتدار، اغلب از تجربههای کودکی سرچشمه میگیرد. رابطه با رئیس، بازتاب صدای درونی گذشته است. شناخت الگوهای پنهان، کمک میکند تا با اقتدار، نه از سر ترس یا خشم، بلکه با آگاهی ارتباط بگیریم.
نقشهای قربانی، منجی و مهاجم تنها واکنشهای لحظهای نیستند، بلکه بازتاب تجربههای هیجانی گذشته در روابط کاریاند. درک این الگوها، گامی به سوی خروج از چرخههای تکراری و آغاز خودآگاهی حرفهای است.
در بسیاری از سازمانها، فرسودگی نیروی انسانی ناشی از پویاییهای پنهانی در روابط، سکوتها، انکارها و فشارهای ناخودآگاه است، نه حجم کار. شناسایی این لایهها، گام نخست برای ساختن محیطی انسانیتر و سالمتر است.
جلسات کاری فقط یک محل تبادل نظر نیست؛ بلکه عرصهای پیچیده از احساسات و واکنشهای ناخودآگاهاند. پدیدههایی مثل انتقال، فرافکنی و ضدانتقال میتوانند رفتار حرفهای را بهسوی الگوهای پنهان سوق دهند.
پشت رفتارهای کاریزماتیک یا تصمیمهای قاطع، گاهی نیازهای پنهان، ترسها یا نارسیسیزم نهفتهاند. رهبری سالم بر پایه خودآگاهی، همدلی و تنظیم هیجان شکل میگیرد؛ جایی که قدرت ابزار پیوند است، نه سلطه.
وقتی شغل تنها منبع معنا و ارزش پایدار باشد، مرز میان منِ واقعی و منِ شغلی کمرنگ میشود. ساختارهای سازمانی و فرهنگی بر هویت ما اثر میگذارند و بازتعریف این رابطه، گامی مهم بهسوی خودآگاهی حرفهای است.
فرسودگی روانی زمانی شکل میگیرد که نقشبازیکردن و دفاعهای مزمن جای احساسات بگیرند. ساختارهای کاری افراد را وامیدارند خودِ واقعیشان را پنهان کنند و همین، زمینهی استرس، بیانگیزگی و خاموشی را فراهم میآورد.