روانشناسی مدیریت، کار و سازمان

رهبری و سایه‌ها: قدرتی که خودآگاه نیست

رهبری و سایه‌ها قدرتی که خودآگاه نیست

رهبری و سایه‌ها: قدرتی که خودآگاه نیست

چطور ویژگی‌های پنهان روانی، رهبری را می‌سازند یا شاید می‌شکنند؟

تصور کنید مدیری را که همیشه مورد تحسین است. صدایش محکم است، تصمیم‌های قاطع می‌گیرد و اطرافیان، او را «کاریزماتیک» می‌نامند. اما در جلسات داخلی، جایی که صداها خاموش‌ترند، بعضی همکارانش از «ترس»، «احساس بی‌اهمیتی» یا «ناتوانی در مخالفت» حرف می‌زنند. آیا این الگوی رهبری موفق است؟ یا پشتِ نقاب کاریزما، چیزی پنهان شده است که باید جدی‌تر دیده شود؟

رهبری صرفا مجموعه‌ای از مهارت‌ها یا تجارب نیست؛ بلکه حاصل یک رابطه‌ پیچیده‌ روانی‌ست بین رهبر، پیروان و فضای سازمانی. این رابطه، آمیخته با طرح‌واره‌های ناخودآگاه، تعارضات حل‌نشده، و نیازهایی‌ست که گاه حتی خود رهبر هم از آن‌ها بی‌خبر است.

درک «رهبری سالم» یعنی فهمیدن همین نیروهای پنهان. گاهی پشت تصمیم قاطع یک مدیر، نه شجاعت، بلکه ترس از دیده‌نشدن یا نیاز به اثبات مداوم ارزشمندی نهفته است. تا حالا احساس کرده‌اید که بعضی تصمیم‌های مدیران، بیشتر برای تثبیت جایگاه خودشان بوده تا حل مسئله؟

وقتی کاریزما به سایه تبدیل می‌شود

علی به عنوان یکی از مدیران ارشد یک سازمان بزرگ، همیشه با انرژی وارد جلسه‌ها می‌شد. با اعتمادبه‌نفس صحبت می‌کرد و دیگران اغلب مجذوب حضورش بودند. اما کارمندان بخش میانی، اغلب در تصمیم‌گیری‌ها نادیده گرفته می‌شدند. آنچه علی در ظاهر «رهبری قوی» به‌نظر می‌رسید، در واقع پوششی برای نیاز به تحسین دائمی بود. کسی جرأت نداشت اشتباه‌هایش را به او گوشزد کند.

کاریزما، اگرچه در نگاه اول جذاب است، اما می‌تواند به ابزاری برای کنترل ناخودآگاه دیگران تبدیل شود. بسیاری از رهبران کاریزماتیک، بدون آنکه خودشان متوجه باشند، از نیاز به دیده‌شدن، مرکز توجه بودن و تأیید گرفتن به‌عنوان نیروی محرک استفاده می‌کنند. این ویژگی‌ها لزوما بد نیستند، اما وقتی کنترل‌نشده و پنهان بمانند، می‌توانند روابط کاری را تخریب کنند.

در روانکاوی رهبری، مهم این نیست که رهبر چقدر الهام‌بخش است، بلکه این است که «انگیزه‌های پنهان» او از کجا می‌آیند و چطور بر دیگران اثر می‌گذارند. شما چطور؟ آیا تا حالا با مدیری کاری کرده‌اید که حضورش هم‌زمان تحسین و ترس را در شما ایجاد کرده باشد؟

نارسیسیزم پنهان در لباس حرفه‌ای‌گری

مریم به عنوان مدیر واحد بازاریابی، در ظاهر همیشه منطقی و متمرکز بود. اما به‌محض اینکه پروژه‌ای خارج از کنترل او پیش می‌رفت، به‌شدت مضطرب می‌شد و شروع به سرزنش دیگران می‌کرد. در جلسات بازخورد، به جای شنیدن نظرات، فقط دنبال تأیید کارهای خودش بود.

بخشی از نارسیسیزم سازمانی دقیقا همین‌جاست: جایی که توان شنیدن دیدگاه متفاوت کاهش می‌یابد و هر نقدی به منزله تهدیدی برای تصویر درونی رهبر تلقی می‌شود. این رهبران ممکن است ظاهری مسئولانه داشته باشند، اما در عمل، فضا را برای صدای مخالف تنگ می‌کنند.

در موقعیت‌های قدرت، افراد مستعد هستند تا «منِ آرمانی» خود را تقویت کنند و گاهی از ترس دیده‌شدنِ ضعف‌ها، ناخودآگاه به سمت سلطه، کنترل بیش از حد یا حذف دیگران بروند. آیا تا به‌حال با رئیسی مواجه شده‌اید که به‌ظاهر همه‌چیز را خوب مدیریت می‌کرد اما در عمل، تیم را خفه کرده بود؟

چطور ویژگی‌های پنهان روانی، رهبری را می‌سازند یا شاید می‌شکنند؟

نقش همدلی در رهبری متعادل

تصور کنید مدیری که در پایان یک جلسه پرتنش، کنار یکی از کارمندان جوان می‌نشیند و می‌گوید: «می‌دونم جلسه امروز سخت بود، اگر چیزی اذیتت کرد، خوشحال می‌شم با هم حرف بزنیم». همین جمله، می‌تواند فضای سازمان را از رقابت کور به هم‌افزایی انسانی تغییر دهد.

همدلی، برخلاف تصور رایج، نشانه ضعف نیست. بلکه توان دیدن وضعیت روانی دیگران و پاسخ‌دهی متناسب به آن است. رهبری که بتواند حالت‌های هیجانی افراد را بخواند، گسست‌های درون تیم را زودتر شناسایی می‌کند. رهبران سالم، مرز بین خود و دیگران را می‌شناسند، اما آن‌قدر انعطاف دارند که درد دیگری را هم لمس کنند.

اگر سازمانی را به قایقی در امواج تشبیه کنیم، رهبر همدل کسی است که نه‌تنها بادبان را می‌بیند، بلکه حال دلِ ملوانان را هم در نظر می‌گیرد. چنین رهبری، نه با زور، که با اتصال عاطفی پیش می‌رود.

قدرت و تصمیم‌گیری، وقتی ناخودآگاه سکان را در دست دارد

امیر هم که مدیر پروژه‌ای بزرگ بود، همیشه می‌گفت: «تصمیم باید سریع، شفاف و بدون احساسات گرفته شود». اما وقتی تیمش پیشنهاد تغییر زمان‌بندی داد، واکنشی شدیدی نشان داد: «یعنی من اشتباه کردم؟ نه! ما همین برنامه رو اجرا می‌کنیم!» همه سکوت کردند. اما چند نفر از اعضای کلیدی، بعد از جلسه به فکر استعفا افتادند.

بسیاری از تصمیم‌هایی که در موقعیت قدرت گرفته می‌شوند، از لایه‌های عمیق روانی سرچشمه می‌گیرند؛ نه از منطق، بلکه از اضطراب، نیاز به کنترل یا فرار از احساس ناکافی بودن. ناخودآگاه رهبر، مثل آبی‌ست که زیر سطح قایق در حرکت است؛ شاید دیده نشود، اما جهت را تعیین می‌کند.

در محیط‌های پراضطراب، بسیاری از مدیران به دفاع‌های روانی مثل انکار، فرافکنی یا کنترل شدید روی می‌آورند. آن‌ها ممکن است فکر کنند دارند «تصمیم درست» می‌گیرند، اما درواقع تصمیم‌ها بیشتر پاسخی است به ترس‌های حل‌نشده درونشان. تا حالا پیش آمده حس کنید تصمیم مدیرتان، بیشتر تلاشی برای حفظ اقتدارش بوده تا حل یک مسئله واقعی؟

خودتنظیمی در جایگاه قدرت

سارا از مدیران منابع انسانی، تعریف می‌کرد که در یکی از بحران‌های سازمان، به‌شدت عصبانی شده بود. اما به‌جای فریاد زدن، ۱۰ دقیقه از اتاق خارج شد، قدم زد، و سپس با تیم به شکلی شفاف و آرام گفتگو کرد. او توانسته بود هیجان‌های درونی‌اش را مدیریت کند، بی‌آنکه آن‌ها را سرکوب کند.

خودتنظیمی یعنی شناختن امواج درون، پیش از آنکه بر دیگران فرود آیند. رهبری سالم، نیازمند آگاهی هیجانی و توانایی پردازش و بیان مناسب احساسات در موقعیت‌های پیچیده است. بدون این توانایی، قدرت می‌تواند به ابزار سرکوب احساسات دیگران بدل شود.

خودتنظیمی همچنین به رهبر این امکان را می‌دهد که میان تصمیم فوری و واکنش هیجانی تمایز بگذارد. یعنی اول ببیند چه چیزی در درونش فعال شده(ترس، خشم یا شرم؟) و بعد، آگاهانه تصمیم بگیرد که چطور عمل کند.

قدرت بدون خودتنظیمی مثل ماشینی پرقدرت بدون ترمز است. شاید سریع حرکت کند، اما دیر یا زود به جایی برخورد می‌کند که دیگر راه بازگشتی ندارد.

مرز باریک بین نفوذ و سوءاستفاده

بعضی مدیران، به‌ویژه آن‌هایی که محبوب و بانفوذ هستند، ممکن است به‌تدریج احساس کنند «می‌توانند هر کاری بکنند». گاهی دیده‌شدن، محبوبیت یا کارایی، تبدیل به جواز برای کنترل، دست‌کاری روانی یا حتی بی‌توجهی به دیگران می‌شود.

رهبری سالم، یعنی مراقبت از قدرت. یعنی آگاهی از اینکه قدرت، نه فقط توان اثرگذاری بر دیگران، بلکه توان درونی‌ست برای مسئولیت‌پذیری در برابر پیامدهای احساسی تصمیم‌ها و رفتارها. چنین رهبرانی، در برابر قدرت خودشان نیز پاسخگو هستند، نه فقط در برابر اهداف سازمان.

به زبان ساده، اگر قرار است دیگران به ما اعتماد کنند، باید اول خودمان مراقب سایه‌هایی باشیم که از درونمان به روی دیگران می‌افتد. شما چطور؟ تا به‌حال در موقعیتی بوده‌اید که محبوبیت یا نفوذ کسی، مانع دیدن رفتارهای آسیب‌زایش شده باشد؟

جمع‌بندی مقاله

رهبری سالم، نه در قدرت‌نمایی بلکه در ظرفیت درونی برای درک، تنظیم و پاسخ‌دهی به پویایی‌های انسانی شکل می‌گیرد. در این مسیر، رهبرانی موفق‌اند که بتوانند میان صدای درونی خود و بازخوردهای بیرونی تعادل برقرار کنند؛ کسانی که از کاریزما برای پیوند انسانی استفاده می‌کنند، نه سلطه. این مقاله دارای مطالبی بود برای فهم دقیق‌تر لایه‌های نادیدنی در رهبری و باز کردن فضایی برای تأمل درباره سبک‌مان در اثرگذاری بر دیگران.

  1. رهبری سالم نیازمند خودآگاهی نسبت به انگیزه‌های پنهان و ناخودآگاه است.
  2. کاریزما می‌تواند هم الهام‌بخش باشد و هم ابزاری برای کنترل و سرکوب.
  3. نارسیسیزم در رهبری، اغلب به شکل نیاز دائمی به تأیید یا حذف صدای مخالف بروز می‌کند.
  4. خودتنظیمی هیجانی، مهارتی کلیدی برای تصمیم‌گیری مسئولانه و انسانی است.
  5. همدلی، نقطه اتصال رهبری مقتدر و انسانی است؛ رهبرانی که قدرت را با مراقبت به‌کار می‌برند.

برای اندیشیدن بیشتر

رهبری و سایه‌ها قدرتی که خودآگاه نیست

منبع مقاله

این مقاله از کتاب Reflections on Character and Leadership – The Unconscious at Work انتخاب شده است.

دیدگاه ناشناس

شما می‌توانید دیدگاه خود را بصورت کاملا ناشناس و بدون درج اطلاعات شخصی خود ثبت نمایید.