بازشناسی خویشتن اصیل در دل انتخابهای زندگی
بازشناسی خویشتن اصیل در دل انتخابهای زندگی
خویشتنِ اصیل یا کاذب؛ انتخابهای من از چیست؟ ترس طرد شدن یا برای جلب تأیید؟
شاید برای تو هم پیش آمده باشد که در میانه یک تصمیم مهم، ناگهان از خودت بپرسی: «این چیزی که دارم انتخاب میکنم، واقعا از درون خودمه؟ یا دارم طبق خواسته دیگران پیش میرم؟» پاسخ دادن به این سوال، ساده نیست. چون خیلی وقتها، صدایی که بهعنوان «من» درون ما حرف میزند، ممکن است صدایی باشد که سالها پیش، از بیرون به ما تحمیل شده است.
تصور کن نگار زنی ۳۴ ساله، در آستانه مهاجرت کاری به کشوری دیگر است. او از کودکی همیشه شاگرد اول بوده، پزشکی خوانده، و حالا موقعیتی عالی در یک بیمارستان معروف دارد. اما در دلش احساس رضایت نمیکند. وقتی از او میپرسی چرا این مسیر را انتخاب کردی، مکث میکند و میگوید: «از بچگی پدرم میگفت تو باید دکتر شی، چون باهوشی و این بهترین راه موفقیته.» نگار حالا با خودش درگیر است: «آیا من واقعا این زندگی رو میخواستم؟»
در دل چنین تردیدهایی، یک دوگانگی پنهان نهفته است؛ دوگانگی بین خویشتنِ اصیل و خویشتنِ کاذب. اولی آن بخشی از ماست که خواستههای واقعی، احساسات عمیق و نیازهای درونی ما را بازتاب میدهد. اما دومی، آن نسخهای از ماست که برای بقا، برای جلب تأیید یا اجتناب از طرد، در واکنش به محیط شکل گرفته است.
وقتی «خودم» تبدیل به نقش میشود
ما در کودکی، پیش از آنکه بتوانیم بهدرستی کلمات را بشناسیم، یاد میگیریم که باید چگونه رفتار کنیم تا دوست داشته شویم. بعضیها یاد میگیرند همیشه «خوب» باشند، بعضیها یاد میگیرند احساساتشان را پنهان کنند، و بعضی دیگر یاد میگیرند نقش قوی، مستقل یا حتی بیاحساس را بازی کنند. کمکم این نقشها چنان در ما تهنشین میشوند که دیگر نمیفهمیم دارند ما را از خودِ واقعیمان دور میکنند.
مثلا امیر، مردی ۴۲ ساله است که همه او را بهعنوان فردی قاطع، بااعتماد بهنفس و مستقل میشناسند. اما در خلوت خودش، بارها احساس بیپناهی کرده؛ دلش خواسته کمک بخواهد، اما نتوانسته. چون در کودکی یاد گرفته که «نیاز داشتن یعنی ضعیف بودن» و ضعیف بودن یعنی «طرد شدن». آیا تو هم تا حالا نقشی را بازی کردهای که تو را از احساسات واقعیت دور کرده باشد؟
در چنین وضعیتی، انتخابهای ما دیگر انتخاب نیستند؛ بلکه واکنشهایی ناخودآگاهاند به الگوهایی که سالها پیش شکل گرفتهاند. یعنی حتی اگر فکر کنیم داریم تصمیمی را «خودمان» میگیریم، ممکن است صرفا از تکرار یک نقش پیروی میکنیم.
فشارهای بیرونی؛ صداهایی که درون ما میمانند
ما در محیطهایی بزرگ میشویم که پر از صداست؛ صدای والدین، آموزگاران، جامعه، فرهنگ و حتی رسانهها. این صداها به ما میگویند که چه چیزی «درست» است، چه مسیری «ارزشمند» است، و کدام انتخابها «موفقیت» حساب میشوند. اگر مدام شنیده باشی که هنرمند بودن بیفایده است، یا ازدواج نکردن نشانهی شکست است، ممکن است بعدها این صداها را بهعنوان باورهای خودت بپذیری، حتی اگر دلت چیز دیگری بخواهد.
تصور کن سارا، که عاشق نوشتن است، اما رشتهای فنی خوانده چون خانوادهاش گفتهاند «نویسندگی نون و آب نمیشه». حالا او در یک شرکت مهندسی کار میکند و هر روز با حس خالی بودن از خواب بیدار میشود. آیا واقعا این مسیر انتخاب خودش بود؟ یا نتیجهی صدایی بود که سالها در گوشش زمزمه شد؟
یکی از نشانههای خویشتن کاذب، همین بیحسی یا بیمعنایی است که گاه در دل فعالیتهای «موفقیتآمیز» حس میکنیم. چون اگر راهی که میرویم، با صدای درون ما هماهنگ نباشد، حتی دستاوردها هم درونمان را سیراب نمیکنند.
تشخیص خویشتن اصیل از خویشتن کاذب
سوال مهم این است که از کجا بفهمیم داریم از خویشتن اصیلمان پیروی میکنیم، یا از خویشتن کاذب؟ یکی از سرنخها، کیفیت احساسی است که بعد از تصمیمهایمان حس میکنیم. آیا حس سبکی، رضایت و آرامش داریم؟ یا اضطراب، بیمعنایی و نوعی خالی بودن؟
همچنین، باید از خودت بپرسی که «اگر هیچکس نبود که تصمیمم را ببیند یا قضاوت کند، باز هم همین کار را میکردم؟» اگر پاسخ «نه» باشد، شاید وقت آن رسیده که به منشأ تصمیم نگاه دقیقتری بیندازی.
ما همیشه توانایی بازنگری در انتخابهایمان را داریم. اما پیش از آن، باید جرعت دیدن لایههایی از خود را داشته باشیم که سالها زیر نقشها پنهان شدهاند. شاید پشت آن تصویر موفق، انسانی باشد که سالهاست دلش میخواسته مسیر دیگری را تجربه کند.
خویشتنِ واقعی چطور پیدا میشود؟ سکوت کن، تا صدای خودت را بشنوی
گاهی صدای خویشتن اصیل، آنقدر آرام است که در هیاهوی صداهای بیرونی شنیده نمیشود. برای شنیدنش، باید لحظهای ایستاد، سکوت کرد، و به درون نگاه انداخت. نه برای قضاوت، بلکه برای شنیدن. چون خویشتن اصیل با فریاد ظاهر نمیشود؛ خودش را در حسِ راستبودنِ یک انتخاب، در گرمای خاصِ یک لحظه، یا در اشتیاقی پنهان برای کاری نشان میدهد که وقتی انجامش میدهی، زمان را فراموش میکنی.
به پیمان فکر کن؛ مردی که سالها مدیر موفقی بوده، اما در ۴۵ سالگی ناگهان تصمیم گرفته شغلش را ترک کند و به باغداری بپردازد. وقتی از او میپرسند چرا، میگوید: «هر بار که به درختها رسیدگی میکنم، حس میکنم سر جای خودمم.» نه مدرک جدید گرفته، نه سود مالی بیشتر، اما حس درستی دارد. شاید همین حس، همان صدای خویشتن اصیل باشد.
تو هم تا حالا کاری کردی که هیچ دلیلی برایش نداشتی، اما درونت لبخند زده باشه؟ آنجاست که میتوانی سرنخهایی از خودِ واقعیات پیدا کنی.
بازبینی تصمیمها؛ نه سرزنش، بلکه کشف
گاهی وقتی متوجه میشویم بخشی از مسیرمان حاصل فشارهای بیرونی بوده، وسوسه میشویم که خودمان را سرزنش کنیم. اما این راهش نیست. چون خیلی از انتخابهای ما، برای بقا بودهاند؛ برای دیده شدن، برای دوست داشته شدن، برای دوام آوردن در سیستمی که به خویشتن اصیل میدان نمیداد. در چنین شرایطی، باید به جای خود سرزنشی، از خودت بپرسی: «در آن زمان، آن تصمیم چه نیازی را برایم برآورده کرد؟»
شاید انتخابت، حتی اگر از خویشتن کاذب آمده بود، کمکت کرده دوام بیاوری، مهارتی یاد بگیری، یا بخشی از مسیر رشد را طی کنی. حالا که این را میدانی، میتوانی از این نقطه به بعد، آگاهانهتر حرکت کنی. یعنی انتخابهایی کنی که با صدای درونت، با آنچه واقعا برایت معنا دارد، همراستا باشد.
مثلا ندا، که سالها در رشتهای تحصیل کرده که دوستش نداشته، حالا تصمیم گرفته در کنار شغل اصلیاش، یک کارگاه سفالگری راه بیندازد. شاید این مسیر دوم، راهی باشد برای بازیابی خود، برای بازگشت به خواستههایی که زمانی نادیده گرفته شدهاند.
بازبینی گذشته، اگر با مهربانی و کنجکاوی باشد، میتواند پلی شود بین آنچه بودیم و آنچه میخواهیم بشویم. نه برای پاک کردن گذشته، بلکه برای دوباره ساختن آینده از نقطهای واقعیتر.
ترس از طرد، و سازش با خویشتن کاذب
یکی از دلایلی که ما را از صدای خویشتن اصیل دور میکند، ترس از طردشدن است. خیلی وقتها، ما انتخابهایی میکنیم فقط برای اینکه «متفاوت» نباشیم؛ فقط برای اینکه «مورد تأیید» باشیم. چون متفاوت بودن، یعنی ریسک کردن و ریسک، یعنی احتمال قضاوت شدن، تنها شدن یا حتی شکست خوردن.
اما اگر همیشه از ترس طرد شدن، خودت را پنهان کنی، کمکم از خود واقعیات فاصله میگیری. خویشتن کاذب مثل ماسکی که قرار بوده چند ساعت بپوشی است، اما آنقدر طولش دادهای که صورت واقعیات را فراموش کردهای. آنوقت دیگر انتخابهایت، نه بر پایه خواستهها، بلکه بر پایه ترسها شکل میگیرند.
آیا تا حالا شده چیزی را نخواهی، اما بهخاطر رضایت دیگران «بله» بگویی؟ یا از چیزی خوشت نیاید، ولی لبخند بزنی تا در جمع پذیرفته شوی؟ اینها لحظاتیاند که خویشتن کاذب فعال میشود. دیدن این لحظهها، قدم اول بازگشت به خود است.
اگر میخواهی به خودت نزدیکتر شوی، باید جرعت داشته باشی که نه بگویی، که مسیرت را انتخاب کنی، حتی اگر دیگران نفهمند یا تأیید نکنند. این راه آسانی نیست، اما راهیست که به تو برمیگرداند؛ نه آنچه دیگران خواستهاند که باشی، بلکه آنچه در درونت هستی.
جمعبندی مقاله
تشخیص اینکه کدام انتخابها از درون ما برمیخیزند و کدامها حاصل فشارهای بیرونیاند، کار سادهای نیست؛ اما شدنیست. خویشتنِ اصیل مثل صدایی آرام درون ماست که اگر با دقت گوش کنیم، شنیده میشود. شناخت این صدا، نیاز به سکوت، تأمل، و شجاعت دیدن لایههای پنهان خویش دارد. ما میتوانیم با بازبینی مهربانانهی گذشته، با جدا کردن نقشها از خواستهها، و با پذیرش ترسها، آرامآرام راه خود را از دل خویشتن کاذب بیرون بکشیم. مسیری که در آن، انتخابهایمان آگاهانهتر، و زندگیمان همراستاتر با آنچه واقعا برایمان مهم است خواهد شد.
- خویشتنِ اصیل از دل خواستهها و احساسات واقعی ما میجوشد، نه از واکنشهای بیرونی و نقشهای یادگرفته شده.
- خویشتنِ کاذب معمولا در پاسخ به فشارهای محیطی، ترس از طرد یا نیاز به تأیید شکل میگیرد.
- بسیاری از انتخابهایی که «خودمان» فکر میکنیم گرفتهایم، در واقع محصول باورها و صداهای ناخودآگاه محیطیاند.
- با سکوت، تأمل، و شنیدن صدای درون، میتوان به خواستههای اصیلتری دست یافت.
- بازبینی مهربانانه تصمیمهای گذشته، پلی است برای حرکت بهسوی انتخابهای آگاهانهتر و هماهنگتر با خویشتن.
برای اندیشیدن بیشتر
اگر هیچکس دربارهی تصمیمهایت نظر نمیداد، آیا باز هم همین مسیر را انتخاب میکردی؟
کدام بخش از زندگیت هست که حس میکنی "برای دل دیگران" پیش رفته، نه "برای خودت"؟
آخرین باری که حس کردی واقعا خودت هستی، کی بود؟ چه چیزی باعث آن حس شد؟
منبع مقاله
این مقاله با هدف کمک به رشد فردی و خودآگاهی نگاشته شده و بر پایه مفاهیم رایج روانشناسی توسعه فردی تدوین شده است.
شما میتوانید دیدگاه خود را بصورت کاملا ناشناس و بدون درج اطلاعات شخصی خود ثبت نمایید.
حاصل جمع روبرو چند میشود؟