روانشناسی کودک و نوجوان

ذهن کودک در لحظه شکل می‌گیرد، نه در گذشته

ذهن کودک در لحظه شکل می‌گیرد، نه در گذشته

ذهن کودک در لحظه شکل می‌گیرد، نه در گذشته

چطور ممکن است یک گفتگوی ساده با والد، معنای کودک از خودش و دنیا را عوض کند؟

شاید برای شما هم پیش آمده باشد که فرزندتان ناگهان در موقعیتی معمولی، واکنشی نشان دهد که به‌کلی با رفتارهای گذشته‌اش فرق دارد. مثلاً در فروشگاه، کودک پنج‌ساله‌ای ناگهان با دلخوری بگوید: «همیشه فقط برای خودت خرید می‌کنی!» در ظاهر، جمله‌ای ساده است؛ اما گاهی پدر یا مادر را با این فکر درگیر می‌کند: «این حرف از کجا آمد؟ قبلاً که مشکلی نداشت!» آن‌چه در این لحظه می‌بینیم، ذهنی‌ست که درست همان‌جا و همان‌موقع، در حال ساختن یک تجربه‌ تازه از خود، والد، و رابطه‌اش با دنیاست.

در بسیاری از تعامل‌های روزمره با کودک، والدین به‌دنبال یافتن «دلیل» یک رفتار در گذشته‌اند: «شاید چون دیروز دعوایش کردم»، یا «شاید چون هفته قبل تولدش بود». اما اگر ذهن کودک، به‌جای تکرار گذشته، در همین لحظه و از دل رابطه‌ای زنده و احساسی با ما شکل بگیرد چه؟ این نگاه، نه‌تنها ما را از واکنش‌های اتوماتیک نجات می‌دهد، بلکه فرصت ایجاد رابطه‌ای واقعی‌تر را فراهم می‌کند.

کتاب «کودکان و نوجوانان؛ ادغام اینترسابجکتیویتی و علوم اعصاب» به ما نشان می‌دهد که شکل‌گیری ذهن کودک، فرآیندی وابسته به تعامل زنده با دیگری است؛ نه فقط بازپخش تجربه‌های قبلی. یعنی چیزی در «الان»، در فضای هیجانی میان والد و کودک، در حال ساخته شدن است. این نگاه به ما اجازه می‌دهد ذهن کودک را نه‌به‌عنوان گذشته‌ای تکرارشونده، بلکه به‌مثابه «اتفاقی در جریان» ببینیم.

وقتی کودک معنای خودش را در لحظه می‌سازد

یک مادر تعریف می‌کرد که پسر چهار ساله‌اش، پارسا، هر شب موقع خواب با او گفتگو می‌کرد. یک شب ناگهان گفت: «مامان، اگه تو بمیری، من دیگه بچه نیستم، درسته؟» مادر ماتش برده بود. روز خاصی هم نبود، خبری از بیماری یا مرگ کسی هم نبود. اما در همان لحظه، ذهن کودک در دل رابطه‌ای امن، چیزی را تجربه می‌کرد، حس می‌کرد، و سعی می‌کرد آن را بفهمد. این فهم، از دل همان گفتگوی گرم شبانه بیرون آمده بود، نه از آرشیوی قدیمی از خاطرات.

مطابق یافته‌های کتاب، کودک در رابطه‌ای که «الان» با شما دارد، پیوسته در حال بازسازی معنای خودش، شما، و احساساتش است. یعنی ذهن او مثل ظرفی نیست که فقط خاطرات را ذخیره کند، بلکه مثل دریایی‌ست که هر موج احساسی جدید، الگوی قبلی‌اش را تغییر می‌دهد. اگر در آن لحظه‌ خاص، کودک احساس امنیت، حضور یا طرد شدن کند، این احساس می‌تواند ساختار ذهنی‌اش را دگرگون کند.

آیا تا به حال احساس کرده‌اید که کودکتان در موقعیتی ساده، ناگهان به چیزی عمیق اشاره کرده است؟ مثلاً موقع خوردن بستنی بگوید: «کاش همیشه اینطوری با هم بودیم.» این جمله، نتیجه‌ی یک تحلیل ذهنی از گذشته نیست؛ بلکه نتیجه‌ حضور در لحظه‌ای خاص، با احساسی خاص، در کنار فردی خاص است: شما.

ذهن، در فضای بین دو نفر رشد می‌کند؛ نه در خلأ

وقتی نوزاد به چهره‌ی مادر نگاه می‌کند و لبخند می‌زند، آیا این صرفاً تقلیدی است؟ یا لحظه‌ای از ساختن معنای خود در دل رابطه؟ کتاب اشاره می‌کند که از همان روزهای نخست، کودکان ظرفیت تعامل اینترسابجکتیو دارند. یعنی در واکنش به حضور دیگری، حالتی درونی را می‌سازند که خودشان هم آن را درک می‌کنند. لبخند مادر، نگاه پدر، یا صدای آرام خواهر بزرگ‌تر، همه می‌توانند بخشی از این آینه درونی کودک شوند.

اگر ذهن کودک در پاسخ به رابطه‌ها ساخته می‌شود، پس نمی‌توان فقط با بررسی گذشته‌اش او را شناخت. آن‌چه امروز بین او و ما می‌گذرد، گاهی از تمام خاطرات مهم‌تر است. مثل وقتی که کودک بعد از یک روز بد، فقط روی پای شما می‌نشیند، بی‌کلام. در این لحظه، چیزی میان شما و او در حال اتفاق است که نه در گذشته بوده و نه صرفاً درون او؛ بلکه بین شماست.

شاید بهتر باشد به ذهن کودک نه‌به‌عنوان یک «مخزن اطلاعات گذشته»، بلکه مثل یک آینه سیال نگاه کنیم که بازتاب رابطه‌ی همین حالاست. چه چیزی در نگاه امروز شما، در لحن صدای‌تان، در حالت چهره‌تان هست که به کودک می‌گوید «تو مهمی» یا «الان وقت دفاع از خود است»؟ ذهن او، از همین‌ها شکل می‌گیرد.

چطور ممکن است یک گفتگوی ساده با والد، معنای کودک از خودش و دنیا را عوض کند؟

در لحظه بودن، فرصتی برای ساختن ذهنی تازه

پدر هومان، نوجوانی ۱۳ ساله، تعریف می‌کرد که پسرش معمولاً بعد از مدرسه به اتاقش می‌رفت و کم‌حرف بود. اما یک روز، وقتی پدر مشغول آشپزی بود و بدون انتظار خاصی گفت: «اگه بخوای، امشب خودت سالاد درست کن»، هومان ناگهان آمد و گفت: «باشه، ولی می‌دونی؟ امروز خیلی حالم بد بود تو مدرسه.» این گفتن، نه محصول تحلیل گذشته، بلکه نتیجه‌ فضای رابطه‌ای بود که در لحظه‌ای ساده و صمیمی ایجاد شد. ذهن او در همان لحظه احساس امنیت کرد و تصمیم گرفت چیزی از درونش را با پدرش شریک شود.

کتاب به ما نشان می‌دهد که تعاملات ساده، اگر با توجه و حضور همراه باشند، می‌توانند لحظات حیاتی برای شکل‌گیری ذهن ایجاد کنند. نه جلسات طولانی تحلیل، نه جستجو در خاطرات دور، بلکه همین «الان»، اگر با حضور همراه باشد، می‌تواند پنجره‌ای برای ارتباط عمیق‌تر باز کند.

برای کودکان، مفهوم «خود» همواره در حال ساخته‌شدن است. آن‌ها هنوز تصویر ثابتی از خود ندارند، و دقیقاً به همین دلیل است که هر لحظه‌ی رابطه با والد، فرصتی تازه برای بازآفرینی این تصویر است. وقتی والدین صرفاً واکنش‌های گذشته را معیار قرار می‌دهند، ممکن است فرصت دیدن لحظه‌ی حال را از دست بدهند؛ لحظه‌ای که ذهن کودک آماده‌ درک یا تغییر چیزی‌ست.

رابطه زنده، بستر ساخت ذهنی انعطاف‌پذیر

در بخش‌هایی از کتاب به این نکته اشاره شده که ذهن کودک در جریان‌های تعامل زنده، پیوسته در حال تنظیم، هماهنگی و یادگیری است. یعنی کودک وقتی واکنش احساسی والد را درک می‌کند – حتی اگر کلامی نباشد – ساختار درونی‌اش را با آن تطبیق می‌دهد. مثل سازی که خود را با صدای ساز دیگر کوک می‌کند. این فرآیند، نه در گذشته، بلکه در هر رابطه‌ای که «حضور» داشته باشد، اتفاق می‌افتد.

برای مثال، کودکی که روز سختی داشته اما در آغوش پدر یا مادر فقط شنیده: «می‌فهمم که خسته‌ای»، ممکن است همان لحظه احساس کند که «من پذیرفته‌شده‌ام» و این حس، تبدیل به پایه‌ای جدید برای درک خود شود. برعکس، اگر همین کودک با قضاوت یا عجله روبه‌رو شود، ممکن است ذهنش سازوکارهای دفاعی‌تری فعال کند، و تجربه‌ی خودش را نفی‌شده ببیند.

درک این فرآیند به ما یادآوری می‌کند که هیچ موقعیتی در رابطه با کودک «بی‌اهمیت» نیست. حتی مکثی کوتاه، نگاهی همدلانه، یا نگفتنِ چیزی در لحظه‌ی مناسب، می‌تواند بذر شکل‌گیری یک برداشت ذهنی تازه باشد. ذهن کودک، مدام در حال ساختن معنا از حضور ماست.

گذشته، در رابطه‌ای که اکنون زنده است، بازنویسی می‌شود

یکی از زیباترین نکات کتاب این است که ذهن کودک فقط بر اساس خاطرات گذشته تصمیم نمی‌گیرد، بلکه هر رابطه‌ی فعلی می‌تواند حتی معنای گذشته را نیز بازسازی کند. به‌عبارت دیگر، اگر کودک تجربه‌ای دردناک از گذشته دارد، اما امروز در رابطه‌ای امن و منعطف قرار بگیرد، می‌تواند آن تجربه را از نو بفهمد، بدون نیاز به گفتن مستقیمش.

مثلاً نوجوانی که سال‌ها احساس کرده دیده نمی‌شود، ممکن است در مواجهه با یک رابطه‌ تازه – مثلاً پدری که برای اولین‌بار از او درباره‌ نظرش درباره موسیقی می‌پرسد – ناگهان شروع کند به صحبت کردن، حتی درباره‌ی چیزهایی که مدت‌ها درونش مانده بوده. نه چون کسی از او درباره‌ گذشته‌اش پرسیده، بلکه چون فضای زنده‌ی رابطه، احساس ارزشمندی را در لحظه ایجاد کرده است.

آیا تا به حال پیش آمده که کودکتان ناگهان درباره موضوعی صحبت کند که فکرش را هم نمی‌کردید برایش مهم باشد؟ شاید به‌خاطر این نیست که آن موضوع ناگهانی به ذهنش آمده، بلکه به‌خاطر آن است که فضا و رابطه‌ی اکنونی، بالاخره برای گفتن آن، امن شده است.

بنابراین، به جای اینکه ذهن کودک را همچون جعبه‌ای ببینیم که با خاطرات پر شده، شاید بهتر باشد آن را مثل یک رود در حال جریان تصور کنیم که هر انشعاب جدید در مسیرش، از دل همین رابطه‌ها شکل می‌گیرد. کودک، ذهنش را در دل بودن با ما می‌سازد، نه فقط در دل گذشته.

جمع‌بندی مقاله

ذهن کودک، برخلاف تصور رایج، فقط در گذشته شکل نگرفته و تثبیت نشده است؛ بلکه در لحظه‌های زنده، در جریان رابطه‌های انسانی، پیوسته در حال شکل‌گیری، بازآفرینی و رشد است. هر تعامل صمیمی، هر نگاه همدلانه و هر لحظه‌ای که کودک در آن احساس حضور و امنیت کند، می‌تواند بذر یک معنای تازه در ذهنش بکارد. این رویکرد ما را دعوت می‌کند تا بیشتر در لحظه با کودک باشیم، نه صرفاً درگیر تحلیل گذشته‌اش. به‌جای تفسیر رفتارهای او از منظر خاطرات یا اتفاقات پیشین، شاید بهتر باشد به «الان» نگاه کنیم؛ چون ذهن کودک، همین حالا در حال ساختن خودش است.

  1. ذهن کودک بیشتر از خاطرات، از تجربه‌های زنده و جاری در لحظه ساخته می‌شود.
  2. رابطه‌های امن و همدلانه، بستری فعال برای بازآفرینی درونیات کودک فراهم می‌کنند.
  3. هر تجربه‌ی اکنونی می‌تواند معنای گذشته را در ذهن کودک بازنویسی کند.
  4. واکنش والدین در لحظه، نقش مهمی در درک کودک از خودش و روابطش دارد.
  5. ذهن کودک سیال و پویا است؛ و در هر تعامل انسانی، می‌تواند مسیری تازه بسازد.

برای اندیشیدن بیشتر

برای فکر کردن به این‌که آیا کودکتان با یک جمله ساده ذهنش را از نو ساخته، می‌توانید یک صحنه مشخص را در ذهنتان زنده کنید: چه گفته بود؟ قبل و بعدِ گفتن آن جمله چه حسی در فضا بود؟ شما چطور نگاهش کردید، چه پاسخی دادید و چه تغییری در رابطه‌تان احساس شد؟ اگر چند لحظه روی این جزئیات مکث کنید، خودتان می‌بینید آن جمله کوچک چطور شاید معنای «خود»، «شما» یا «رابطه» را برای او کمی جابه‌جا کرده است.

وقتی رفتار عجیب یا ناگهانی کودک ظاهر می‌شود، می‌توانید قبل از رفتن سراغ گذشته، یک لحظه اتاق را اسکن کنید: الان دقیقاً کجا هستید، چه کسی حضور دارد، بدن شما و او چه پیامی می‌دهند (تن صدا، فاصله، تماس چشمی، خستگی، حواس‌پرتی)، و در چند دقیقه قبل چه اتفاقی بین شما گذشته است؟ اگر این «اکنون» را با دقت ببینید و بعد به گذشته فکر کنید، خودتان متوجه می‌شوید کدام‌یک در این لحظه نقش پررنگ‌تری دارد.

برای پیدا کردن موقعیت‌هایی که به کودک احساس «امنیت برای ساختن خودش» می‌دهند، می‌توانید به زمان‌هایی فکر کنید که او بیشتر حرف می‌زند، سؤال می‌پرسد یا خودش را نشان می‌دهد: قبل از خواب، توی ماشین، هنگام بازی، موقع آشپزی، یا در پیاده‌روی‌های کوتاه. چه ویژگی مشترکی بین این موقعیت‌ها هست؟ شاید عجله کمتر است، قضاوت کمتر شنیده می‌شود، یا شما بیشتر شنونده‌اید تا سخن‌گو. اگر این الگوها را در زندگی روزمره‌تان پیدا کنید، خودتان می‌بینید کجاها بهترین بستر برای شکل‌گیریِ آرامِ «خودِ» او فراهم می‌شود.

ذهن کودک در لحظه شکل می‌گیرد، نه در گذشته

منبع مقاله

این مقاله از کتاب Children and Adolescents: Integrating Intersubjectivity and Neuroscience انتخاب شده است.

دیدگاه ناشناس

شما می‌توانید دیدگاه خود را بصورت کاملا ناشناس و بدون درج اطلاعات شخصی خود ثبت نمایید.