زبان خاموش کودکی در دل ترسهای شبانه
زبان خاموش کودکی در دل ترسهای شبانه
آیا شنیدن زبان خاموش کودک، به معنای پرسیدن کمتر و حس کردن بیشتر است؟
ساعت 2:30 شب بود که مادر آیسان با صدای گریه دختر 3 سالهاش از خواب پرید. آیسان در حالی که پتو را به خودش چسبانده بود، با چشمهای بسته گفت: «مامان… یه چیزی تو اتاقه…». مادرش اتاق را نگاه کرد، چراغ را روشن کرد، چیزی نبود. اما چیزی در تن صدای آیسان، در لرزش دستهایش و چسبیدن شدیدش به مادر، چیزهایی را میگفت که کلمات نمیگفتند.
ترسهای شبانه در بسیاری از کودکان دیده میشود، اما این ترسها همیشه با جیغ یا کابوس همراه نیستند. گاهی فقط در نحوه بیدار شدن کودک، نوع نفس کشیدن، چسبیدن افراطی به والد، یا حتی در امتناع از خوابیدن، خود را نشان میدهند. انگار بدن کودک دارد چیزی را فریاد میزند، بیآنکه زبان داشته باشد.
در کتاب «گفتگو با کودکان و نوجوانان»، این موضوع به زیبایی تصویر شده که چطور ترسهای شبانه میتوانند شکلهایی از بیان هیجانی باشند. کودکی که در طول روز نمیتواند بگوید از چه چیزی نگران است، ممکن است شب هنگام، با نشانههایی خاموش اما پر از معنا، آن نگرانی را نشان دهد.
ترس، همیشه از هیولا نمیآید
پدر امیرعلی میگفت: «پسرم هر شب میگه یه سایه میاد تو اتاقش. اما وقتی ازش میپرسم چی دیده، فقط میگه نمیدونه، فقط میترسه.» او اضافه کرد که این ماجرا بعد از آن شروع شد که معلمش در مدرسه با لحن تندی با او صحبت کرده بود.
در این نمونه، کودک ترس خود را به شکلی نمادین، و از طریق تصویرهای شبانه ابراز میکند. این ترس ممکن است ریشه در تجربهای در روز داشته باشد، اما چون کودک هنوز ابزار کافی برای بیان آن را ندارد، ناخودآگاهش آن را شبانه، در قالب سایهها یا صداهای خیالی به سطح میآورد.
ترسهای شبانه در واقع میتوانند سازوکاری طبیعی برای تخلیه فشارهای درونی باشند؛ فشارهایی که کودک در تعاملهای روزمره تجربه میکند ولی هنوز نمیداند چگونه دربارهشان حرف بزند. در چنین حالتی، بدن کودک تبدیل به زبان او میشود.
وقتی کودک به جای حرف زدن، میلرزد
مادر یک دختر 4 ساله تعریف میکرد: «وقتی قرار بود شب خونه یکی از اقوام بخوابیم، دخترم از چند ساعت قبل مضطرب میشد. نمیگفت نمیخوام بریم، اما غذا نمیخورد، ناخنهاش رو میجوید، و موقع خواب خودش رو توی پتوی خودش دفن میکرد. وقتی ازش پرسیدم چی شده، فقط گفت نمیدونه.»
اینجا ترس شبانه نه با فریاد، بلکه با انقباض عضلات، خودداری از تعامل و رفتارهای فشرده و در خود جمع شونده نشان داده میشود. در واقع، کودک دارد چیزی را از طریق زبان بدنش ابراز میکند. این لحظات، دعوتیست برای والد تا از حالت فقط «سوال پرسیدن»، به «تماشاکردن» و «احساس کردن» تغییر جهت بدهد.
پشت هر ترس شبانه، داستانی ناتمام است
تا به حال فکر کردهاید که چرا بعضی ترسهای شبانه، روزها یا هفتهها طول میکشند؟ چرا بعضی کودکان شبها بیدار میشوند، گریه میکنند یا در تخت والدین میخوابند، حتی وقتی دیگر خطری در کار نیست؟
کودکان گاهی برای برقراری نوعی ارتباط احساسی، از ترسهای شبانه استفاده میکنند. مثلا کودکی که در طول روز، احساس کرده کسی صدایش را نشنیده، یا تجربهای برایش سنگین بوده، شب هنگام با نوعی آشوب درونی از خواب میپرد. در این حالت، خودِ ترس موضوع اصلی نیست؛ بلکه آنچه پشت این ترس پنهان شده، مهمتر است.
بدن کودک گاهی شبیه آینهایست که انعکاس هیجانهای روز را به شکل اغراق شدهای در شب بازمیتاباند. این یعنی والد، به جای تمرکز صرف بر «خاموش کردن» ترس، شاید بهتر باشد بپرسد: «امروز چه چیزی دل کوچکش را لرزانده است؟»
ترسهای شبانه، آزمونی برای رابطه والد و کودک
کودکی که هر شب با وحشت از خواب میپرید، به مرور وقتی والدش کنارش میماند، بدون آنکه از او بخواهد فورا توضیح بدهد یا ساکت شود، کمکم آرام گرفت. کودک در نهایت گفت: «وقتی مامان پیشم میمونه، اون ترسه کوچیکتر میشه.»
این جمله ساده، سرنخی مهم به ما میدهد، برای برخی کودکان، بودنِ بیقضاوت والد، مؤثرتر از هر توضیحی است. چون آنچه کودک از والدش در این لحظات میخواهد، شاید نه توضیح است و نه حتی راهحل، بلکه فقط حضور است؛ حضوری که با بدن، با نگاه، با تنفس آرامش دهنده منتقل میشود.
در واقع، ترسهای شبانه میتوانند فرصتهایی باشند برای والد و کودک، تا دوباره به زبان رابطه برگردند. نه با کلمات، بلکه با بودن. گاهی کودک فقط نیاز دارد کسی باشد که ببیند او میلرزد، نه اینکه بپرسد چرا میلرزی؟
اگر کودک درباره ترسش نمیتواند حرف بزند…
سارا، دختر ۵ سالهای بود که شبها در خواب حرف میزد. صدایش به مادرش میرسید: «نرو… نرو…» اما صبح هیچ چیز یادش نمیآمد. مادرش نگران بود، اما وقتی با دقت بیشتری روزهای دخترش را مرور کرد، متوجه شد که اخیرا خودش بیشتر از خانه بیرون میرود و سارا را پیش پرستار میگذارد.
در اینجا، کودک ترس را در خواب زمزمه میکند؛ چون روزها ممکن است برای گفتن آن، احساس آمادگی نداشته باشد. چنین ترسی نیاز به شنیدن ندارد؛ بلکه نیاز به دریافت دارد. نیاز دارد والد بتواند از خلال رفتارها و نشانهها، آنچه نگفته شده را «احساس کند».
در بسیاری از مواقع، کودک برای ابراز چیزی که در دل دارد، از بدنش کمک میگیرد. ترسی که شبانه بیدارش میکند، میتواند صدای هیجانی باشد که در طول روز سرکوب شده، یا کسی آن را نشنیده است. و حالا، بدن دارد بهجای زبان، آن را نشان میدهد.
چگونه با زبان بدن کودک وارد گفتگو شویم؟
والدینی که در مواجهه با ترس شبانه کودک، بهجای پرسشهای سریع، ابتدا حضور آرام و بیقضاوت دارند، میتوانند کمکم وارد یک گفتگوی عمیقتر شوند. گفتگویی که لزوما با زبان شروع نمیشود. ممکن است ابتدا فقط لمس باشد، بعد نگاه، و شاید روزها بعد، کلمات.
پسری بعد از هفتهها سکوت شبانه، یکباره در یک صبح آرام گفت: «میدونی، اون روز که دعوام کردی، فکر کردم دیگه دوستم نداری. شبش خواب دیدم تنها موندم.» این جمله فقط زمانی ممکن شد که پیشتر، والدش برای شبهای سکوت و ترسش جا باز کرده بود؛ بیفشار، بیعجله.
آیا ما هم میتوانیم این فضا را برای کودک فراهم کنیم؟ فضایی که در آن، نه صرفا دنبال علت ترس بگردیم، بلکه خودِ ترس را به رسمیت بشناسیم. به جای «چرا میترسی؟»، بگوییم: «میفهمم ترسیدی… من اینجام.»
بدن کودک، گاهی دقیقترین پیامرسان است
در نمونهای دیگر، کودکی که شبها دندان قروچه میکرد، در روز بسیار آرام و مطیع به نظر میرسید. والدینش میگفتند که او «اصلا مشکلی ندارد». اما وقتی جلسات ارتباطی ادامه پیدا کرد، مشخص شد که کودک احساساتی مثل خشم، دلخوری یا ناامنی را به دلایل مختلف نمیتواند بروز دهد. بدنش، این وظیفه را شبها بر عهده گرفته بود.
در چنین حالتی، پرسش اصلی دیگر این نیست که «چرا دندان قروچه میکنی»، بلکه این است: «چه چیزهایی در دل تو جا مانده که نیاز به دیدهشدن دارند؟» بدن کودک، در سکوت شب، همان چیزی را بازتاب میدهد که در روشنایی روز، دیده یا شنیده نشده. و والدانی که یاد میگیرند به این نشانهها گوش بسپارند، قدمی مهم در درک عاطفی فرزندشان برمیدارند.
جمعبندی مقاله
ترسهای شبانه در کودکان، بیش از آنکه فقط نشانهای از «ترسیدن» باشند، میتوانند زبانی پنهان از دنیای درونی آنها باشند؛ زبانی که گاهی با لرزش بدن، گاهی با پناه گرفتن در آغوش والد و گاهی با یک جمله ساده مثل «یه چیزی اونجاست» ابراز میشود. شنیدن این زبان، نیازمند گوش سپردن نه فقط به کلمات، بلکه به حضور، حالت بدن، و اشارات کودک است. وقتی والدین بتوانند به جای تلاش برای حذف فوری ترس، در کنار کودک بمانند، او را بپذیرند و هیجانهایش را جدی بگیرند، فرصت رشد عاطفی و رابطهای عمیقی را فراهم میکنند.
- ترسهای شبانه در کودکان، اغلب شکلهایی از ابراز هیجانهای دیده نشده روزانه هستند.
- بدن کودک میتواند زبان خاموشی برای گفتن آن چیزی باشد که کلمات نمیگویند.
- پرسش و فشار مستقیم برای صحبتکردن، ممکن است کودک را عقبتر ببرد.
- حضور آرام، بیقضاوت و پیوسته والد، بیش از هر چیز دیگری میتواند امنیت ایجاد کند.
- دیدن ترس کودک، نه بهعنوان مشکل، بلکه بهعنوان پیام، مسیر تازهای در رابطه باز میکند.
برای اندیشیدن بیشتر
آیا تا به حال در دل شب، صدای خاموشی از کودکتان شنیدهاید؟ صدایی که با رفتار یا بدنش بیان شده باشد، نه با کلمات؟
در برابر ترسهای شبانه فرزندتان، بیشتر دنبال خاموش کردن آن بودهاید یا نشستن در کنارش برای شنیدن آنچه نمیگوید؟
چه تجربههای روزانهای ممکن است شبانه به شکل سایه، تصویر یا کابوس برگردند؟ آیا در طول روز، جایی برای گفته نشدنها فراهم کردهاید؟
منبع مقاله
این مقاله از کتاب Dialogues with Children and Adolescents انتخاب شده است.
شما میتوانید دیدگاه خود را بصورت کاملا ناشناس و بدون درج اطلاعات شخصی خود ثبت نمایید.
حاصل جمع روبرو چند میشود؟